![]() |
|||||
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|||||
آدمیزاد خیلی خوشش میآید دور خودش هالههای رازآلود بتند. این را اجداد من و شما خوب فهمیده بودند. منظورم همان اجدادیست که می رفتند توی کوه و بیابان و غار و روی درخت ساکت مینشستند و به جایی خیره می شدند و صداهای نامفهوم از خودشان درمی آوردند و البته خیلی زود هم صاحب کرامت می شدند! همانهایی که چیزی نمی نوشتند. اگر می نوشتند به خطوط رمزآلودی بود که فقط تعداد اندکی میفهمیدند. اگر اینطور نبود حتما از نثری برای نوشتن استفاده می کردند که جز عدهای خواص نفهمند. و به این ترتیب حکمتها و علوم خفیهی رازآلود پدید می آوردند. حتی طب را هم سری میکردند. سری به متون قدیمی در کتابخانههای رم و قاهره و قم و لهاسا بزنید!
رازآلودگی الان هم جذاب است. سرچشمهاش کنجکاوی است اما خیلی از ماها از کنجکاوی دیگران دربارهی خودمان هم لذت میبریم. مثلا نمیدانید همین خود من از اینکه دیدهام یا شنیدهام که بعضیها کنجکاوند بدانند محمود فرجامی چه شکلی است چقدر باد شدهام. البته خدا را شکر، باری تعالی شش هفت تا سوراخ برای همین مواقع ضروری در من تعبیه کرده والله هیچ بعید نبود بترکم! ( صورتی از برهان نظم در اثبات وجود باری!)
حالا بگذارید یک سوالی از شما بپرسم. به این عکس خوب نگاه کنید. فرض کنید من بگویم این عکس من است. سوال من این است: آیا برایتان مهم است؟ اگر برایتان مهم است آیا باور می کنید؟ اگر باور میکنید چه احساسی به شما دست داد؟ انتظار داشتید چه شکلی باشم؟
(تذکر: کامنتهای بیادبانه پاک می شوند. قرار نیست دقیقا بنویسید با دیدن این عکس چه احساسی به شما دست داد!)
