بایگانی برای آبان

سفرنامه‌ی تایلند ۱

اولش ما درست نفهمیدیم که چرا هر کس ترکیب ما را می فهمد می زند زیر خنده و می‌گوید " دِ آخه باباتون رو چرا دنبال خودتون راه انداختین؟!" البته حقیقتش این بود که ما آقاجان را دنبال خودمان راه نینداخته بودیم؛ بلکه مهدی یا شاید هم هادی، می‌رود محض خالی نبودن عریضه پیش آقاجان [...]

نیم قرن ابراهیم نبوی بودن

امروز ۲۲ آبان ۱۳۸۷ است. یعنی اگر ابراهیم و مادرش و مامور ثبت احوال آستارا اشتباه نکرده‌باشند، امروز سید ابراهیم (داور) نبوی ۵۰ ساله شده‌است. من که هر جور حساب می کنم می‌بینم نیم قرن داور نبوی بودن خیلی سخت است و کاری‌ست که فقط از تحمل خود او برمی آید! خب راستش را بخواهید [...]

برخورد نزدیک از نوع فرهنگی

جنس این آدم از جنس راننده و بقال و دکتر و کارمند و پلیس نیست. اگر می‌خواستم راجع به این آدم‌ها هم بنویسم که باید روزی شش تا یادداشت می نوشتم! جنس این آدم از جنس روشنفکرهاست؛ از جنس مترجم‌ها، از جنس ستون‌نویس‌های روزنامه‌های اصلاح‌طلب. از جنس همان آدم هایی که باز ته دلمان می [...]

بی پدری زمانه در فانوس پندار

وقتی با برادرها و پدرم سوار هواپیما شدیم که برگردیم ایران، آماده شده بودم برای شنیدن خبرهای بد. این آمادگی با چنان تالاپ تالاپی همراه شده بود که گمانم دلیل تاخیر نیم ساعتی ما این بود که ماموران حراست فرودگاه هواپیما را روی باند نگه داشتند تا بفهمند منبع صدا کجاست! ایران که رسیدیم رفتم [...]