لینکدونی

درد جاودانگی


 گمان نمی‌کنم اگر کمتر از سی سال سن داشته باشید این درد را لمس کرده باشید و همینطور گمان نمی‌کنم اگر بیش از پنجاه سال داشته باشید این درد را لمس نکرده‌باشید: "درد جاودانگی"!

درد جاودانگی یعنی اینکه به خودت نگاه کنی و با تلخ‌ترین حالت ممکن بپرسی "خب که چی؟" یعنی به خودت در مرده‌شورخانه فکر کنی و فکر کنی وقتی مُردی چه چیزی از تو یادگار خواهد ماند. فکر کنی که پنج سال بعد از مردنت، نبودن تو چه فرقی با مردن یک سوسک در فاضلاب یا افتادن برگی از شاخه‌ی بید تک افتاده‌ای خواهد داشت؟ فقط غم و غصه‌ی چند نفر از خویشان و دوستانت؟

درد جاودانگی باعث می‌شود هر روز از چیزهای کمتر ماندنی، مثل وبلاگ و رادیو دلزده‌تر شوم. البته می‌دانم آن چیزهای به ظاهر ماندنی‌تر هم دلخوشکنکی بیش نیستند، اما ما به طور رقت‌آوری نیازمند ماندنیم. بدبختی اینجاست که نیم نگاهی چه به مانده‌ها و چه به نمانده‌ها ناامیدتر می‌کند آدم را.کیفیت آن معدود مانده‌ها و کمیت آن بسیار نمانده‌ها هر دو با قهقه‌ای شیطانی به من می‌گوید "تو نخواهی ماند!"

می‌گویند هر روزی که می‌گذرد گامی‌ست به سوی مرگ. درست است، اما این همه‌ی ماجرا نیست. برای من و خیلی‌ها مثل من، هر روزی که می‌گذرد، روز تشییع جنازه‌ی یکی از آرزوهاست. روز مردن یکی از امیدهاست. بازیگر خوبی نشدم. فیلمی نساختم. نمایشنامه‌ی خوبی ننوشتم. ورزشکار نشدم. بیانم درست نشد. عکاس خوبی نخواهم شد. پولدار نمی‌شوم…

هر روز مدیریت وبلاگم را باز می‌کنم تا چیزی بنویسم. چیزی که شاید جالب هم باشد، اما  از خودم می‌پرسم "که چی؟". بعد پنجره را می‌بندم و می‌روم وبگردی یا کار بیهوده و احمقانه‌ی دیگری در همین حدود.حالت دانش‌آموزی که از شدت اضطراب امتحان، حتی به اندازه‌ی شبهای معمولی هم نمی‌تواند درس بخواند.

 امشب در جواب خودم، اعتراف کردم "عادت!"و نوشتم!


فرستاده شده در یادداشت | ۲۰ نظر

نبوی در بیمارستان


ابراهیم نبوی در بیمارستان بستری است. سکته خفیف کرده و چند رگ قبلش مسدود شده. یکی را با عمل جراحی باز کرده‌اند. باقی را لابد بعدا باز می‌کنند. فعلا در بخش مراقبت‌های ویژه است. امیدوارم هرچه زودتر خوب شود.

نبوی را با هر معیاری بسنجید طنزپرداز بزرگی است. او تحول بزرگی در فرم طنزنویسی معاصر ما (به خصوص مطبوعاتی) به وجود آورده‌است. معدود افرادی مثل او یا مهران مدیری آنقدر مسلط و حرفه‌ای و مداوم کار می کنند تا می‌توانند ذائقه‌ی مردم و نحوه‌ی خنداندنشان را تغییر دهند.

تا به حال چند بار خواسته بودم یادداشت بلندی درباره‌ی نبوی و اهمیت او در جهان طنز ایرانی بنویسم، هربار نشد. انگار باید اتفاق مهمی می‌افتاد؛ اتفاقی به بزرگی مرگ!

امیدوارم این اتفاق بزرگ ده‌ها سال نیفتد. هرچند که روزی خواهد افتاد و آن روز صدها ستایش‌نامه برای "داور" نوشته خواهد شد. اما پهلوان زنده را عشق است. نقد زنده‌ها شاید بیشتر از تمجید مرده‌ها فایده داشته باشد. ۲۲ آبان همین امسال، نبوی پنجاه ساله خواهد شد. آن روز می‌توانیم برایش بنویسیم.


فرستاده شده در یادداشت | ۱۶۹ نظر

نماز و آسانسور


(سردر یکی از  آسانسورها در ساختمان عظیم زیست خاور، مشهد)

————-

… عجلوا بالصلاه، عجلوا بالصلاه

الصلاه خیر من الآسانسور، الصلاه خیر من الآسانسور

قدقامت الصلاه، قد قامت اصلاه…

————-

- و در خبر است که هر رکعت نمازی که از راه پلکان خوانده شود به اندازه هفتاد هزار رکعتی که از راه آسانسور خوانده شود اجر دارد…

————- 

- به آسانسور نگویید نماز رفت، به نماز بگویید آسانسور نیامد!


فرستاده شده در طنز و منز | ۱۱۶ نظر

آهای سیده خانم پرده را بالا نزن!


آقای ناطق نوری که مثل بسیاری دیگر از حضرات از خرافه هایی که "این سال‌ها" (یعنی در همین سه چهار سال اخیر و نه پیش‌تر از آن!) رواج یافته دل پردردی دارد، گویا در شب‌های قدر اشاره‌ای به "جمکران دوم" کرده‌اند که باز هم بر مبنای خوابی شکل گرفته و "مقدس" شده است.

این در حالیست که واقعا دل آقای نوری و سایر دلسوزان از خرافه به درد می‌آید و مردم بهتر است به جای اینجور خرافات و ساخت جمکران‌های جعلی، به سراغ همان اصلی بروند و نامه‌هایشان را در چاه بریزند. (یکی از اقوام که خانم معلمی‌ست مذهبی تعریف می‌کرد که مدتی پیش بچه‌های کلاس را با بودجه فوق‌ برنامه و گردش‌های تفریحی و علمی، می‌برند به جمکران که آنجا برای امام زمان نامه بنویسند و به چاه بریزند. بچه‌ها هم داشته‌اند در دفترهای‌شان نامه می‌نوشته‌اند که یکی از خادم‌ها می‌آید و می‌گوید هیچ کدام از نامه‌هایی که روی کاغذهای عادی نوشته باشد را حضرت نمی‌خوانند و فقط کاغذهایی که از فروشگاه همین‌جا خریده شده باشد را ایشان می‌خوانند. بچه‌ها هم می‌روند دانه‌ای صد تومان برگ سفید می‌خرند و نامه‌هایشان را توی آن می نویسند!

از آن‌جا یاد این ماجرا افتادم که خانم معلم محترم  داشتند از رواج خرافاتی که فکر می‌کنند حضرت نامه‌شان را فقط روی کاغذهای خریداری شده از آنجا قبول می‌کنند با روشنفکری -بلانسبت مثل آقای ناطق نوری!-  انتقاد می‌کردند و در آخر ‌فرمودند: خودم نامه را روی کاغذ دفترچه خودم نوشتم و در چاه جمکران انداختم!)

 

بله واقعا حیف است که مردم جمکران دوم درست کنند و "آن جوری" خرافه پرستی کنند!(به قول شاعر شیرین سخن: اینجوری؟ اینجوری؟) بگذریم…

حالا بخوانید کهچند خبرنگار فضول رفته‌اند آن مسجدی که جناب ناطق نوری اسمش را نبرده پیدا کرده‌اند و کتاب کرامات آن را هم خریده‌اند. با هم یکی از این کرامات را که در آن کتاب چاپ شده و وزارت فرهنگ و ارشاد هم مجوز داده می‌خوانیم:

 

او پیر زنی پاکدل و بی آلایش بود و چون از سادات بود، او را «سیده خانم»صدا می زدند. او و همسرش «مش باب جان» تو فیق خدمتگذاری و نظافت این مکان شریف را بر عهده داشت و در یکی از حجره های قدیمی این مسجد زندگی می کردند. کمتر اتفاق می افتاد که از مسجد خارج شود. او توفیق یافت که بارها حضور مبارک امام زمان «عج» را د راین مسجد درک نماید و چنین عادت داشت که همه حوادث و اتفاقات مسجد را برای شوهرش نقل می کرد و مش باب جان نیز در صحبتها یش با مؤمنین آنها را نقل می کرد. او می گفت: همسرم سیده خانم طبق عادت قبل از اذان وارد شبستان زنانه می شد و سجاده ها را ردیف می کرد و همه جا را بر رسی می کرد، بعد کنار پرده حایل بین مردان و زنان در جای مخصوص خودش می نشست و طبق عادت زیر پرده را بالا می زد و نیم نگاهی به شبستان قسمت مردانه می کرد تا از اوضاع آن با خبر شود و وقتی خیالش از مرتب بودن مسجد آسوده می شد، پرده را پایین می آورد و در انتظار نمازگزاران مدتی می نشست. در یکی از شبها هنگامی که د ر جای خود نشسته بود، شنید: کسی قسمت مردانه نماز می خواند! دست برد زیر پرده را گرفت تا آن را بالا بزند، ناگهان صدای آن مرد را شنید که با زبان محلی با لحن خاصی به او می گوید: آهای! سیده خانم پرده را بالا نزن. او شگفت زده شد و شتابان به طرف اتاق آمد و جریان را به شوهرش گفت: چه کسی د رمسجد نماز می خواند؟! گفت: نمی دانم! برویم ببینیم چه کسی است در این وقت خیلی زود وارد شبستان شده است؟ آمدند و کسی را ندیدند ، فهمیدند کسی از بیرون وارد نشده است و پی بردند که در این وقت کسی جز صاحب این خانه امام زمان «عج» نیست.


فرستاده شده در یادداشت | ۱۵ نظر

معرفی چند کتاب طنزآمیز دست اول-۲


بخش دوم معرفی کتاب‌های طنز. بخش اول را از اینجا بخوانید)

—————-

۷- دن کامیلو:
اگر از ماجراهای دن کامیلو تا به حال کتابی نخوانده‌اید، بدانید که مقداری از عمرتان برفناست. تا آنجا که من خبر دارم تا به حال دو کتاب از دن کامیلو به فارسی ترجمه شده: «دنیای کوچک دن کامیلو» و «دن کامیلو و پسر ناخلف». شاهکاری به قلم "جووانی گوارسکی" نویسنده‌ی ایتالیایی در مورد کشمکش‌های بامزه‌ی یک کشیش کاتولیک و شهردار کمونیست شهری کوچک. شامل یک سری داستان کوتاه به هم پیوسته. هر دو کتاب بعد از انقلاب چاپ شده‌اند اما «دن کامیلو و پسر ناخلف» را که مرجان رضایی ترجمه کرده و پارسال به چاپ دوم هم رسید احتمالا همین الان در کتابفروشی‌ها بتوانید پیدا کنید. نبود تلفن بزنید به نشر مرکز: ۸۸۹۷۰۴۶۲٫ حتما بخوانید. شاهکار است. شاهکار طنز ساده و صمیمی.

۸- قلندران پیژامه‌پوش:
سیدعلی میرفتاح واقعا طنزنویس خوبی‌ست. درست است که پرکار نیست و بیشتر مایوس و تلخ است تا شوخ و شنگ، ولی دست کم با قلندران پیژامه‌پوشش کاری بزرگ در طنز مطبوعاتی ایران کرد. احتمالا ستون طنز صفحه‌ی آخر روزنامه مرحوم شرق را که در آن چند پیرمرد نشسته بودند پای بساط دود و دم، و بخث‌های سیاسی و اجتماعی می‌کردند به چشمتان خورده بود. این کتاب گلچین همانهاست، منتها قسمت‌های اول را که به صورت هفتگی و لایی روزنامه در می‌آمد را هم دارد. قوت و ظرافت آن مطالب هفتگی اصلا با دنباله‌اش که روزانه شد قابل مقایسه نیست. طنزی بسیار ظریف، پیچیده در لابلای کلمات. یک کاملا متفاوت با آنچه که ابراهیم نبوی در مطبوعات راه انداخت و جلودارش است. خوشبختانه اکثر آن مطالب هفتگیِ کمتر دیده شده، در این کتاب هست. به من که آقای میرفتاح کتاب را هدیه کرد ولی شما بروید سه هزار و دویست تومنش را بدهید و بخرید. نشر افق ۶۶۴۱۳۳۶۷٫

۹- طنزآوران امروز ایران:
اینکه آدم بتواند گلچینی از آثار طنزنویسان ایران را بخواند فرصتی خوب است که نباید از دست داد. عمران صلاحی و بیژن اسدی‌پور سال‌ها قبل با «طنزآوران امروز ایران» چنین کاری را باب کردند. این کتاب سال‌ها پیش (پیش از تولد ماها، بجز خانم رویا صدر!) به چاپ رسیده اما این مطلب از ارزش کتاب نمی‌کاهد. اتفاقا با خواندن این کتاب با ده‌ها سبک از طنزنویسی به قلم مشاهیری مثل آل احمد، جمال‌زاده، توللی، پزشکزاد، باستانی پاریزی، صمد بهرنگی، منوچهر احترامی،کیومرث منشی زاده… آشنا می‌شوید. یادتان باشید بسیاری از سبک‌هایی که جدید می‌نماید قبلا هم بوده‌اند و فقط بازسازی‌اند. مثلا میرفتاح در مقدمه‌ی همان قلندران پیژامه‌پوش می نویسد که کل ساختار این مطالب در هنگام خواندن "یک داستان کوتاه" از ایرج پزشکزاد به ذهنش رسیده‌است. کمترین فایده‌ی خواندن این جور آثار این است که نمی‌نشینید میخ را دوباره اختراع کنید! کتاب‌های دیگر مشابه این کتاب باز هم هستند که من توصیه می کنم همه‌شان را بخوانید ( مثل کاوشی در طنز ایران ابراهیم نبوی که قبلا معرفی‌اش کرده‌ام). نشر مروارید این کتاب را (با مختصر ویرایش و اضافاتی به قلم خود مرحوم صلاحی) بارها تجدید چاپ کرده است. تلفن احتمالا۶۶۴۰۰۸۶۶٫

۱۰- شوکران شیرین:
به همان دلایل فوق، گلچین آثار طنزنویسان خارجی را هم بخوانید. «شوکران شیرین» یکی از همین‌هاست که اسدالله امرایی گردآوری کرده‌است (مترجم‌های هر داستانی فرق دارد) و اتفاقا ناشر این کار هم همان ناشر فوق است. نمی گویم خیلی عالی‌است ولی قطعا مفید هست. با آثاری از روسلر، جیمز تربر، ساراماگو، بوخوالد، کالوینو، وودی آلن، فوئنتس و امثال این مشاهیر.

۱۱- فرهنگ گفته‌های طنزآمیز:
رضی هیرمندی را می‌شناسید؟ اگر نمی‌شناسید بروید فرهنگ گفته‌های طنزآمیز را بخرید تا این مترجم بزرگ را بشناسید. البته شناختن هیرمندی یک درصد خاصیت خرید این کتاب است؛ ۹۹ درصد بقیه‌اش آشنایی با مجموعه‌ای غنی و تفکر برانگیز از گفته‌های طنزآمیز بزرگترین آدم‌های جهان است. هیرمندی اینها را از چند دایره‌المعارف معتبر جهان گردآوری کرده و ترجمه‌ی بسیار خوبی کرده است. متن انگلیسی هر جمله‌ای در نیمه‌ی پایینی صفحه است که اینطوری هم انگلیسی‌تان قوی می‌شود و هم با فوت و فن‌های ترجمه طنز (یکی از سخت‌ترین ژانرهای ترجمه) مفتکی آشنا می‌شوید. این کتاب را "فرهنگ معاصر" که به طور تخصصی فقط فرهنگ چاپ می کند چاپ کرده. این فرهنگ عالی را می توانید به همراه «فرهنگ شیطان» (نوشته‌ی آمبروز بیرز) که چیزی‌ست شبیه رساله‌ی تعریفات عبید زاکانی خودمان بخرید و حالش ببرید. دو تا از جملات قصاری که از این فرهنگ به خاطرم مانده: «نویسندگی تنها شغلی‌ست که اگر از آن پول درنیاورید کسی به شما نمی خندد» و «ازدواج یک شغل تمام وقت است!» تلفن فرهنگ معاصر:۶۶۴۶۵۵۳۰٫

۱۲- فرهنگ واژگان و اصطلاحات طنز:
واقعا جای همچو کتاب خالی بود که خوشبختانه چند سالیست به همت محمدرضا اصلانی این نقیصه تا حدود زیادی جبران شده‌است. معمولا خواندن "فرهنگ"ها از یک کنار، کار عبثی است، اما در مقوله‌ی طنز وضعیت فرق می کند. این فرهنگ را هم می توانید در خانه داشته باشید و مثل فرهنگ‌های دیگر در مواقع لزوم به دنبال توضیح اصلاحات خاصی ورقش بزنید و هم می توانید" از یک کنار" بخوانید. چون پر است از نمونه آثار طنزآمیزی که هر کدامش قابل مطالعه به صورت جدا هستند. علاوه بر اینها می‌توانید مثل من مشخصات هر کتابی که بخشی از مطالب آن در این فرهنگ آمده را یادداشت کنید و دنبالش بگردید. نشر کاروان این کتاب را چاپ و تجدید چاپ کرده. تلفن۸۸۰۰۷۴۲۱٫

—————

خب این هم از ۶سری دوم معرفی کتاب‌ها. هرچقدر هم که مشغول (یا زبانم لال روم به دیوار:تنبل !) باشید نباید تهیه و مطالعه‌ی این ۱۲ سری کتاب بیشتر از دوازده ماه طول بکشد. سال آینده خاطرم بیاورید ۱۲ تا کتاب دیگر معرفی کنم!

 


فرستاده شده در بی دستگان | ۱۷ نظر