لینکدونی

بهت تبر


بهت تبر

وقتی در آب برکه

شاخه های سبز را می بیند

بر تنه خود…


فرستاده شده در بی دستگان | بدون نظر

در بهترین بازی وبلاگی دنیا شرکت کنید؛ «بازیBبازی»


اولین بازی وبلاگستان را اولین بلاگر وبلاگستان، یعنی سلمان جریری راه انداخت. l بازی وبلاگی نوعی بازیست که یک نفر چند تا چیز در یک موضوع خاص می نویسد و از چند بلاگر دعوت می کند که آنها هم چند چیز در آن مورد بنویسند و از چند نفر دیگر دعوت کنند که آنها هم چند چیز… والی آخر. به عبارت دیگر بازی وبلاگی بازی تصاعدی چندها و چیزهاست.

از آن زمان تا به حال هزاران بازی وبلاگی توسط بلاگرها ساخته و دنبال شده است، بطوریکه کمتر روزیست که یک بلاگر از سوی آشناها و غریبه ها دعوت به یک بازی نشود. بازی آرزوها، بازی ترانه ها، بازی خواب ها، بازی اگه من جای فلانی بودم، بازی اگه فلانی جای من بود، بازی عکس های قدیمی، بازی کتاب های ناتمام، بازی خوبها و بدها، بازی شش کلمه ای، بازی اگه من تورو، بازی دانشگاه زنجان، بازی اگه تو منو… فقط گوشه¬ای از این بازی ها هستند.

این تب تا آنجا بالا گرفته است که برخی از فلاسفه وبلاگی پیشنهاد جایگزینی عبارت "بازی می کنم پس هستم" با جمله معروف دکارت را داده اند که هنوز گرفته نشده است.

اینجانب پس از دو سال مداقه و مراقبه در باب مفاهیم و ساختار "بازی وبلاگی" اکنون می خواهم با فروتنی تمام، بهترین و مفیدترین بازی وبلاگی را راه بیندازم. نام این بازی وبلاگی "بازیBبازی" است. به این صورت که من از چند بلاگر دعوت می کنم که بازی وبلاگی راه نیندازند، بعد آنها به نوبه خودشان اعلام می کنند که با شرکت در این بازی، بازی وبلاگی راه نمی اندازند و آنگاه با اعلام این مطلب چند بلاگر دیگر را دعوت می کنند که آنها هم هیچ بازی وبلاگی تازه ای راه نمی اندازند و الی آخر.
به عبارت دیگر این بازی، بازیِ بازی راه نینداختن است و من امیدوارم با گسترش آن در وبلاگستان فارسی، در ریشه کنی این پدیده حرکتی جهادی شود.

البته اعتراف می کنم که ذات این بازی مقداری پارادوکسیکال است اما با توجه به فواید بسیار زیادی که این بازی وبلاگی دارد و می تواند در هزاران ساعت وقت و انرژی بازی سازان و بازی گران وبلاگی صرفه جویی کند؛ از دوستان بزرگوار خواهشمندم تناقض نهفته در این بازی را به عدم تناقض نهفته در خودشان ببخشند.

دوستانی که من به بازیBبازی دعوت می کنم اینها هستند:

ابوالبلاگر (سلمان جریری) –عشق مشترک حسین شریعتمداری و فرح کریمی (مهدی جامی) – آقای آلزایمر (ابراهیم نبوی) – نوگل باغ آشنایی (کورش ضیابری) – ویکی پزشکیا (علیرضا مجیدی) - حاجی واشینگتن و حاجیه خانم – حاجی بخشی در کانادا (نیک‌آهنگ کوثر) – اخلاق در خانواده و اینترنت (رویا صدر) – ارتفاع زیاد (داریوش محمدپور) – عشق تین ایجرهای دو عالم (نیما اکبرپور) – هزار دستان وبلاگستان (عباس حسین نژاد) – بلوط کریمخان اینا (لوا زند) - دارالشفای بلدیه لندن (بهمن دارالشفایی) – خاتمی، وبلاگ،قلیان و دیگر هیچ (محمدعلی ابطحی) - کوروش عل یانی – بی هسته اش خوبه (زیتون) – سید سوتفاهم (یاسر میردامادی) – شوخی شهرستانی (مرد رند) – خود شهرستان (بهمن هدایتی) - پشت و پناه اقتصادی مهدی کروبی (حامد قدوسی) – رادیو یعنی صفا (رها) – پسرخاله منیرو (شراگیم) – خدای همه چیز (حسین وحدانی) – فلسفه با صدای دالبی (سعید حنایی کاشانی) – همه چیز به زبان ساده (شیرین احمدنیا) – تقی ارانی با ریش و پشمِ معقول (علی معظمی) – عشقِ بزرگ تمام دخترهای دانشکده (جلال سمیعی)– به خدا من بهتر از مهران مدیری ام (رضا ساکی) - پالیزدار تحت وب (نادر جدیدی)

و تمام دوستان دیگری که در دبش یا سایت آی طنز به آنها لینک داده شده.

تذکر: اگر دوستان با زبان خوش در این بازی شرکت نکنند مجبور خواهم شد به عرف بازی های وبلاگی با ارسال ای میل ها، اس ام اس ها و کامنتهای متعدد و هر وسیله ارتباطی دیگر آنها را بمباران خواهشی-تهدیدی-سفارشی-یادآوری-تطمیعی-گله گزاری کنم تا به این بازی بپیوندند. ضمنا حتما یادآوری کنید که این بازی را من راه انداخته ام و به وبلاگم لینک بدهید تا هم رنکم برود بالاتر و هم هر بار که اسم خودم را سرچ می کنم بیشتر خودم را زیارت کنم و خوش خوشانترم شود. بوس!

 


فرستاده شده در طنز و منز | دیدگاه‌ها خاموش

این ستون آزاد است


آقای میرحسین ظریف سردبیر مجله دانشجویی طنز "ستون آزاد" برایم چند شماره از این نشریه را پست کرد. راستش من تا به حال ستون آزاد را ندیده بودم و فقط گه گاهی به سایتشان سر می زدم. یک نشریه کاغذی را هم با داونلود از روی سایت نمی شود خوب خواند. اما با دیدن این شماره های متنوع خیلی خوشحال شدم. راستش فکر نمی کردم ستون آزاد اینقدر خوب و جدی باشد.
دوستان اظهار علاقه کردند که چند خطی هم راجع به ستون آزاد بنویسم. این هم چند نقطه نظر من درباره پرخواننده ترین نشریه طنز دانشجویی کشور؛ به صورت در هم:

 

1- ستون آزاد یک نشریه دانشجویی امیدوارکننده است. چاپ و صفحه بندی آن کاملا حرفه ای و فراتر از سطح آماتوری است و معلوم می شود دستندرکاران آن کاملا جدی و حرفه ای به قضیه نگاه می کنند. هر چند که مقر اصلی آن مشهد است و دانشجویان مشهدی در آن بیشتر سهیمند اما همکاران زیاد و متنوعی از سراسر ایران دارد که این بر غنای نشریه می افزاید.

 

2- تیراژ این نشریه در مقایسه با سایر نشریات دانشجویی بسیار بالاست (بیش از ۲۰ هزار ) و این یعنی قدرت. یعنی اینکه این نشریه می تواند به راحتی تاثیر گذار باشد و استقلال بیشتری داشته باشد. به خصوص من از دیدن آگهی های بازگانی متعدد در ستون آزاد خوشحال شدم. حرفه ای ها می دانند که تا یک رسانه از لحاظ مالی به استقلال و حتی سوددهی نرسد، هرگز نمی تواند از سایر جهات به استقلال کامل برسد. نشریه ای که هم مخاطب بالا داشته باشد و هم پتانسیل مالی خوب؛ آینده روشنی دارد. البته شاید ستون آزاد با این کاغذ مرغوب و چاپ رنگی خوب هنوز کمک های مالی زیادی از دانشگاه دریافت کند که هیچ اشکالی ندارد و همینکه می تواند بخشی از هزینه هایش را از آگهی تامین کند مطلوب است.

 

3- با این حال ستون آزاد عیبهایی هم دارد. به نظر من بزرگترین مشکلِ بیشترِ همکاران ستون آزاد (نه همه) عدم آشنایی کافی با ادبیات کلاسیک ایران و جهان است. معتقدم یک طنزنویس باید سه مهارت را همزمان داشته باشد: اول اطلاعات پایه ای کافی از مسائل نظری ضروری؛ دوم اطلاعات کلی اما دقیق از موضوعی که می خواهد راجع به آن طنز بنویسد و سوم آشنایی با تکنیک های طنز و طنزپردازی. البته طبیعی است که باید ذوق و خوشمزگی خدادادی هم داشته باشد.

من آدم عصا قورت داده ای نیستم که اعتقاد داشته باشم هر کس خواست طنز بنویسد باید فلان قدر از کتابهای ایرانی و خارجی را خوانده باشد؛ ولی همینقدر دیده ام که بدون داشتن یک سطح سواد و مطالعات حداقلی، طنز خوب از آب در نمی آید. هیچ طوری خوب در نمی آید. یعنی مثلا اگر شما بخواهید تین ایجر پسند هم بنویسید، باز باید یک مقداری با ادبیات و فلسفه و تاریخ و سیاست آشنا باشید. بارها به دوستان جوانتری که زودرنج نیستند گفته ام که فقط با یانگوم دیدن و فوتبال تماشا کردن ، نمی توان طنز خوب نوشت، حتی درمورد خود یانگوم و تیم پرسپولیس!

طنز چیزی جز نقد و کنایه و هجو و آیرونی نیست و جز با شناخت کامل موضوع و دادن ارجاعات ظریف به خارج از حیطه موضوع، نمی توان دیگران را عمیق خنداند. من که قائل به "آموزش طنزنویسی" نیستم ولی اگر طنزنویسی قابل آموزاندن باشد، پیش نیازهای متنوعی مثل مطالعه سیر حکمت در اروپا، اساطیر یونان، گلستان، بوستان، دیوان حافظ، شاهنامه، کمدی الهی، کلیات عبید زاکانی، برداشت آخر، تاریخ طنز در ادبیات فارسی، دنیای کوچک دن کامیلو، ضرب المثلهای ایرانی، دن کیشوت، شوایک، سرگذشت حاجی بابای اصفهانی… خواهد داشت.

امیدوارم این حرفهای صادقانه باعث سوتفاهم نشود ولی من معضل بزرگ جریان طنز جوانمان را همین می دانم. مهم نیست که یک نفر می خواهد طنزنویسی را به عنوان شغل دنبال کند یا نه. کسی قلم به دست می گیرد و در رسانه می نویسد باید خوب بنویسد. ذوقِ بدون پشتوانه فرهنگی و ادبی و هنری و تاریخی و سیاسی، می شود همین جریان رایجی که در نشریات جوان پسند ما راه افتاده. شکسته نویسی و تکه های تند سیاسی و اشارات خالی از ظرافت و تکیهء صِرف به وقایع روز (از خبرها و شایعات سیاسی بگیر تا داستان سریال تلویزیونی) و تقلید و تقلید… که هر چند ممکن است طرفدار هم زیاد داشته باشند، ولی در حد همین سروصداهایی هستند که به نام پاپ ایرانی-لس آنجلسی از بلندگوهای ماشین ها به بیرون میریزد، که نه با هیچ معیار زیباشناختی ای جور در می آیند و نه موسیقایی، نه شنیدنشان لذتی دارد و نه آرامشی می بخشد و نه حتی شادی¬ای می افزاید… تق و توق و سوهان روحی است که امروز هست و فردا نیست.

 

4- مسخره کردن خصوصیات طبیعی انسانی (غیر اکتسابی) کار درستی نیست. به اسم طنز باشد یا هر چیز دیگر. چند بار دیدم که نحوه صحبت کردن علی دایی در این نشریه مسخره شده. اصلا با این کارها موافق نیستم و غیر اخلاقی می دانمشان. در عوض با هر نوع انتقاد تند و حتی هجوِ صفات اکتسابی آدمها موافقم. مثلا با اینکه دایی را دوست دارم اما کاملا برایم طبیعی است که یک طنزنویس در مورد نحوه مربی گری، برخورد با خبرنگاران و از این قبیل چیزها، بی رحمانه ترین طنزها را درمورد دایی و یا هر کس دیگری بنویسد. یادمان باشد که طنز هم خط قرمز اخلاقی دارد، از جمله همین خصوصیات غیر اکتسابی و مسائل خصوصی و خانوادگی.

 

5- فکر می کنم، اصرار فراوان نویسندگان ستون آزاد در شکسته نویسی و نگارش محاوره ای، به این نشریه لطمه زده است. هم از لحاظ ادبی و هم از این نظر که انگار نشریه به سمت گروه سنی جوانتر از دانشجویان رفته است. فقط انتخاب موضوع دانشجویی (مثل خوابگاه، سلف، انتخاب واحد، مسائل صنفی) نیست که مطلبی را دانشجویی می کند بلکه فرم و محتوای کلی هم باید متناسب با این قشر باشد. درست است که با زحمات شبانه روزی مسئولان، در این دو سه دهه اخیر سطح فرهنگی دانشگاه ها افت کرده و مثلا سه برابر رکیکتر از حرف هایی که در محلات بدنام پایین شهر گفته می شود را می توان در تریای دانشکده ها شنید، ولی هنوز هم فرهیخته ترین قشر جامعه ما دانشگاهیان هستند.

 

6- ستون آزاد فاقد خط فکری کلی مشخص است. نداشتن خط و ربط مشخص، فرق می کند با آزاد اندیشی و فراجناحی بودن. یعنی نمی توان به بهانه آزاد اندیشی و تضارب آرا و پلورالیسم از زیر بار داشتن و رعایت خط فکری شانه خالی کرد. متاسفانه الان بسیاری از نشریات ما گرفتار همین مشکل هستند و همیشه هم بهانه شان این است که جناحی و حزبی نمی خواهند باشند. اینها ربطی به هم ندارد. لوموند را ببینید. کاملا چپ است و در عین حال در میان روشنفکران چپ و راست جهان معبر محسوب می شود. از منتقدان چپ هم مطلب چاپ می کند اما همیشه خطوط و خطوط خودش را رعایت می کند. داشتن خط و ربط به انتقادها و طنزها و کاریکاتورهای انتقادی هم عمق و پشتوانه می بخشد. در غیر این صورت اینطور می شود که نقدها تبدیل به "گیر" می شود. مثل گیرهای تکراری به جاسبی که خیلی پول دارد یا دانشگاه آزاد خیلی پول می گیرد. مسائلی که فارغ از درست و غلط بودنشان، اگر در یک نگاه کلی و خط فکری منسجم بررسی نشوند، طنز خوب و مفیدی از تویشان در نمی آید. بالاخره طنز که همیشه برای دق دل خالی کردن نیست، چار کلمه تحلیل و راهکار هم باید آن پس و پسله هایش داشته باشد…

 

7- یک مزیت بزرگ ستون آزاد این است که به سوژه هایش نزدیک است و مستقیما با مسائل مخاطبانش درگیر (مورد دوم در گزینه ۳). نویسنده های ستون آزاد در مقام دانشجو یا استاد (مثل مهرداد صدقی عزیز) هر روز در میان همان جماعتی زندگی می کنند که می خواهند از آنها بنویسند. منی که پنج سال است هیچ ارتباطی با دانشگاه ندارم (مدرکم را هم هنوز نرفته ام بگیرم!) اگر واقعا بخواهم درباره معضلات روز دانشجو و دانشگاه یک طنز مفید و عمیق و غیر تقلیدی بنویسم، صدها گام از دوستی که هر روز به دانشگاه می رود عقبترم. آن وقت خیلی حیف است دوست خوش ذوقی که از این مزیت بزرگ بهره مند است بجای آنکه با نگاهی تیزبین و خط فکری مشخص طنزهای عمیق و مفید و دست اول بنویسد، بیاید از کسانی که سالهاست از این محیط دورند تقلید کند. یا مثلا یک موضوع خام و بی جهت را به صرف لهجه دار کردنش، به نام طنز چاپ کند. یا کاریکاتوریست های خوش ذوق دانشجو از فلان مجلات به گل نشسته تقلید کنند.

 

8- در مجموع من ستون آزاد را یک فرصت بی نظیر می دانم. حتی در عرصه حرفه ای و غیردانشجویی. هر چند که می دانم مشکل است اما به این دوستان توصیه می کنم با این پشتوانه خوب در فکر یک نشریه طنز سراسری باشند. اگر مجوز جور بشود، باور کنید چند دوست همدل برای این کار کافیست. همین سایت بازتاب (تابناک) که این همه کارش گرفته از یک نشریه دانشجویی به نام "آذر" شروع شد. فواد صادقی و عمار کلانتری و نوید نظافتی و چندتای دیگر که فقط دو سه تای آنها پای کار بازتاب ایستادند. همکاری دانشجویی بهترین جرقه همکاری حرفه ای می تواند باشد. ولی فروتنانه به همه دوستان خوبم توصیه می کنم تا قبل از آن موقع تا می توانند خودشان را قوی کنند. تجربه نشان داده بهترین مجوزها و امکانات و حمایت ها هم، برای کسانی که "این کاره" نیستند، سودی نداشته و ندارد.
 


فرستاده شده در بی دستگان | بدون نظر

از بودن و نبودن


شبها تا دیروقت با سهراب کلنجار می رویم که بخوابد. نیمه های شب می خوابد. چند ساعتی کار می کنم که امر به خوابیدن می شود چون در یک آپارتمان فسقلی، نور چراغِ کار یکی، مزاحم خواب دیگری می شود. نیم ساعتی کلنجار می روم که بخوابم. پلکهایم که سنگین می شود، برق می رود. برق که می رود، ژنراتور برق ساختمان پشتی که دولتی است خودکار بکار می افتد تا مبادا خدای ناکرده سیستم سرمایشی و سایر دنگ و فنگ هایی که نیمه شبها هم -برای آدمهایی که آنجا نیستند- حتما باید کار کنند، لحظه ای از کار بیفتند. کولر از کار افتاده. پنجره را که باز می کنیم از صدای ژنراتور خوابمان نمی برد. می بندیمش از گرما. دوساعت بعد با صدای بیب-بیبِ فریزر از خواب بیدار می شویم. برق آمده و فریزر ایرانی ما به جای آنکه خدا را شکر و برقش را مصرف کند، آلارم می دهد که آهای من گرمم شده و بیایید فلان دکمه من را فشار بدهید تا کار کنم.
برق هم شده رلیجن. بودنش یک جور آزار دارد، نبودن یک جور!
 


فرستاده شده در بی دستگان | بدون نظر