لینکدونی

مورچه دارهء مخملباف


فریاد مورچه ها را با دید مثبت نگاه کردم (چون هر چه در باره اش شنیده بودم منفی بود)، ولی هیچ چیز مثبتی در آن نیافتم. همه اش شعار بود. فکر نمی کنم مخملباف، فرق فیلم و شعار را نداند و عمدا شعار را به جای فیلم به خورد مردم بدهد. فکر می کنم مخملباف لج کرده است؛ با خودش، با جامعه، با حکومت، با همه. بدن عریان خانم لونا شاد فقط نمایانگر این لج بازی ست نه چیزی بیشتر. همه چیز آماتوری ست. همه چیز خام است. از شیوه ی گفتار خانم شاد، تا رفتار آقای شکراللهی، تا کردار زن فاحشه همه و همه ابتدائی ست. فقر، آزادی، شادی، در بدترین حالت ممکن به تصویر و کلام در آمده اند. برای مخملباف متاسفم؛ نه به خاطر کم شدن درجه ی غلظت اسلام اش، نه به خاطر پاپیون زدن اش، نه به خاطر عریان کردن زنان هنرپیشه اش، بل که به خاطر فیلم هایی این چنین ضعیف؛ فیلم هایی که عریانی زیباترین زنان هم ذره ای به ارزش شان نخواهد افزود.

من هم با این نظر ف.م. سخن کاملا موافقم.


فرستاده شده در دسته‌بندی نشده | بدون نظر

پیشرفت


هر روز غمگین تر، هر روز افسرده تر، هر روز دلمرده تر
خدا را شکر هیچ روزمان مثل دیروز نیست!


فرستاده شده در دسته‌بندی نشده | بدون نظر

کاملا خصوصی و عصبی


هرچی فکر می کنم
که چی بگم که هم حق مطلب ادا بشه
و هم دوشنبه و سه شنبه و این هفته و اون هفته
بتونم در خدمت شما باشم و لبخند و مطلب تحویلتون بدم
چیزی به ذهنم نمی رسه
باشه بازم ادب به خرج می دم
دکتر عزیز!


فرستاده شده در دسته‌بندی نشده | بدون نظر

چه کسی از ابراهیم گلستان نمی‌ترسد؟


مقاله مفصلی نوشته بودم درباره ابراهیم گلستان و مصاحبه اخیر مهدی یزدانی خرم با او. امروز که مجله خردنامه این ماه (بهمن) روی دکه آمد دیدم چاپ شده اما با حذف تقریبا نیمی از آن! البته بعد از تایپ مشخص شده بود که باید مقداری از آن حذف شود و من هم حدود سه هزار کلمه اش را طوری با صرف وقت زیاد طوری حذف کرده بودم که زیاد لطمه ای که به مقاله نخورد، اما بعد از چاپ دیدم که بسیاری از پاورقی های لازم هم حذف شده که خیلی متاسف شدم. حاصل ده روز وقت گذاشتن و بیش از پانزده صفحه خلاصه برداری و چندیدن پاک نویس من شده سه صفحه از مجله، و در حالی که برای نسخه چاپی تمام پاورقی ها را با دقت خلاصه و تعدیل کرده بودم، هیچی از آنها چاپ نشده. افسوس، هرچند که می دانم سردبیر خردنامه برای حفظ همین نیمه از گزند حذف، زحمت بسیاری کشیده…
آن متن خلاصه را می توانید در صفحات میانی مجله بخوانید و متن کامل مقاله را از سایت روزنامه همشهری در ادامه می آورم. اما چون متن کامل چیزی بیش از ۸هزار کلمه است، و خواندن مطلبی با این حجم بر روی وب شاید سخت باشد، فکر می کنم بهتر باشد چکیده ای از این مقاله را اینجا بیاورم تا خواننده بعد از خواندن آن تصمیم بگیرد که اصل مقاله به خواندنش می ارزد یا نه.
این مقاله نقدی است بر ادبیات و نوع نگاه ابراهیم گلستان نسبت به “آدم ها” و با تکیه بر مصاحبه چاپ شده اخیر با او که توسط مهدی بزدانی خرم و در مجله شهروند امروز منتشر شد. این مصاحبه ارزش خاصی در شناخت ابراهیم گلستان دارد، چرا که اولا بارها و بارها توسط خود او ویرایش شده و ثانیا آنطور که اعلام شده آخرین گفتگوی مطبوعاتی اوست. من سعی کرده ام با آوردن فکت هایی از همین گفتگو، گلستان را نقد کنم، هرچند که اگر آزادانه و با استفاده از منایع گوناگون این کار را می کردم راحتتر بودم.
اول نشان داده ام که گلستان بی دلیل و بی مدرک رفتارهای دیگران را نقد ناعادلانه می کند و در مورد کسانی نظیر شاملو، نصر، منشی زاده، بازرگان و براهنی سخنانی بر لب می آورد که نه مربوط به پرسش های مصاحبه گر است و به گلستان ربطی دارد. بیشتر نوعی متلک گفتن و اتهام زنی ناعادلانه است.
بعد رفتار گلستان در برابر منتقدینش و نقدهای علیه او را بررسی کرده ام و با نقل گفته هایی از او در این نوشته نشان داده ام که گلستان بدترین تحقیر و توهین ها را در حق آنها روا می دارد، اما هرگز حاضر به پاسخگویی نمی شود.
پس از آن با نقل بخش های دیگری از گفته های گلستان نشان داده ام که دایره این تحقیر و توهین ها از محدوده منتقدین شخص گلستان و کارهایش تا حد کل منتقدین آثار هنری و ادبی پیش می رود.
اما در اینجا هم متوقف نمی شود و کل جامعه روشنفکری ایران را دربر می گیرد. بماند اینکه آقای گلستان اصلا چیزی به مفهوم فضای روشنفکری در ایران را قبول ندارد و بجز چند نفری نعدود از رفقای خود، بقیه را فاقد فکر و اندیشه می داند.
در اینجا چون سخن به مدعیات آقای گلستان علیه روشنفکران و به خصوص اتهام زنی ایشان علیه آنها به خاطر انقلابی نبودن و برای مردم کاری نکردن می رسد، به ناچار به بررسی محدود روابط عمیق ایشان با دربار قبل از انقلاب و گسست کامل ایشان با مردم و مملکت در بعد از انقلاب و دوران جنگ می پردازیم.
بعد نگاهی عمیق تر به نوع نگاه گلستان می اندازیم و برخورد بسیار تحقیرآمیز ایشان با روشنفکرانی چون گلشیری و به آذین را –در همین مصاحبه- بررسی می کنیم.
در نهایت به این سخن می رسیم که هر شان و پایگاهی که گلستان در ادب و هنر معاصر ایران داشته باشد، هیچکدام مجوزی برای اعمال و رفتار غیر اخلاقی و نوع نگاه فاشیستی او به مردم نمی شود. البته آقای گلستان – مثل همه صاحبان چنین دیدگاهی- مستقیما مردم را نشانه نمی گیرد و اتفاقا نقدش علیه دیگران با دستاویز مردم است، اما آنچه مهم است این است که این نگاه ضد انسانی، با محمل جایگاه ادبی و هنری او توجیه و تبلیغ می شود. هرچند که در تاثیر گذاری و حقی که گلستان بر سینما و ادبیات ایران دارد هم غالبا غلو می شود و سازنده دو فبلم بلند و چهارفیلم مستند و نویسنده چند قصه کوتاه و بلند، که سی سال است از او جز فحاشی و رجزخوانی اثرجدیدی زاده نشده اگر در کنار کسانی چون بیضایی و شاملو و کیارستمی و مهرجویی قرار بگیرد که هم سابقه درخشانی دارند و هم لاینقطع به کار مشغول بوده اند، جلای چندانی نخواهد داشت.
اما با فرض قبول تمام غلوهایی که درباره جایگاه والا و اثرگذاری غیرقابل قیاس گلستان می شود، باز هم اصل ماجرا توفیری نمی کند. نگاه فاشیستی، رفتارضدانسانی، هتاکی و پرده دری که در رفتارها و گفتارهایی چون تحقیر اشخاص و توهین به روشنفکران و زیرسوال بردن رفتارهای شخصی دیگران و اتهام زنی های قابل پیگرد آقای گلستان به وضوح و دفعات نمود می یابد، نه فقط با روشنفکری و عالم و هنرمند و باسواد بودن آقای گلستان تطهیر نمی شود بلکه با درنظر گرفتن این خصوصیات کار خرابتر و خطر بالقوه گلستانیسم آشکارتر می شود.
بخصوص در این زمانه و در میان نسلی که از تکرار و تعارف و ریا خسته شده است، هتاکی را به جای صراحت جا زدن و بازی با حرمت آدم ها را به شجاعت منسوب کردن و پرهیز از هر گفتگو نقدی را به جایگاه والا ربط دادن…
چکیده را زیاد بلند نکنم. اصل مطلب را بخوانید.
***********************************************
چه کسی از ابراهیم گلستان نمی‌ترسد؟
نقدی بر گفت‌وگوی اخیر گلستان با شهروند امروز
محمود فرجامی
گفت‌وگوی مفصل مهدی یزدانی‌خرم با ابراهیم گلستان که در «شهروند امروز» شماره۶۳ (شانزدهم دی ۱۳۸۶) به چاپ رسید، از زوایای گوناگون قابل نقد و بررسی، و بسیار تامل‌برانگیز است. زبان گلستان در این گفت‌وگو، همچون گفت‌وگوی پیشین او با پرویز جاهد (نوشتن با دوربین) تند و صریح است و به‌خصوص آنجا که درباره آدم‌های شناخته‌شده نظر می‌دهد، جنجالی. پس از انتشار «نوشتن با دوربین»، نقدهای پراکنده‌ای درباره محتوای آن کتاب و شخص ابراهیم گلستان در رسانه‌های گوناگون منتشر شد که منتقدین در آنها با نگاهی به «نوشتن با دوربین» و استفاده از سایر منابع، اشکالاتی به مدعیات و لحن‌ گلستان وارد کرده بودند که تقریبا به هیچ‌کدام از آنها پاسخی مناسب و منطقی داده نشد.
در این نوشتار قصد دارم مصاحبه اخیر مهدی یزدانی‌‌خرم با ابراهیم گلستان که در کتابچه ضمیمه شهروند امروز و با عنوان «ضد خاطرات» منتشر شده است را بررسی کنم؛ منتها نه به شیوه سایرین، بلکه با واکاوی دقیق اظهارات آقای گلستان در همین مصاحبه. آنگونه که یزدانی‌خرم در مقدمه نوشته است، این گفت‌وگو بارها و بارها مورد بازبینی و ویرایش دقیق آقای گلستان قرار گرفته است و از این رو هرچند در قالب گفت‌وگوست اما عاری از تسامحات و بی‌دقتی‌های معمولی است که در پیاده‌سازی و انتشار یک گفتار پیش می‌آید. علاوه بر آن اعلام شده است که این آخرین گفتگوی آقای گلستان خواهدبود و از اینرو اهمیت خاصی نسبت به سایر گفتگوهای ایشان دارد.
تقریبا تمام ارجاعات این متن، فقط به همان گفت‌وگوست و متن‌های داخل گویمه عینا بازنویسی شده‌اند که در انتهای هر یک، شماره صفحه آنها آمده است.

گلستان و حریم آدم‌ها

آقای گلستان آدم تند و صریحی است. این را همه می‌دانند و البته شاید به عنوان یک خصوصیت فردی چندان مهم نباشد اما جالب اینجاست که هرچقدر این تندی و صراحت بیشتر به سمت عصبانیت و پرخاشگری پیش می‌رود، طرفداران ایشان بیشتر می‌کوشند تا آن را با صراحت و صداقت و روح هنرمندانه گلستان توجیه کنند و آنهایی که از او انتقاد می‌کنند را به داشتن «سوءتفاهم و ناآگاهی و حسادت و ذهن‌متورم و صدای بیمار و روابط شخصی ناسالم» متهم می‌کنند. (نگاه کنید به مقدمه مهدی یزدانی‌خرم در صفحات ۲ و ۳) خود آقای گلستان هم البته معتقد است «وقتی در خمیره یا بارآمدنت تقلب و خفض جناح و تمرین و نکبت و این‌جور چیزها نباشد» نتیجه چنین می‌شود.
اما این، همهء واقعیت نیست و اعتراض های که بر انتقادهای آقای گلستان می‌شود فقط از سر محافظه‌کاری و حفظ منافع و پرهیز از حقیقت یا بت‌سازی از کسانی که ایشان به آن‌ها حمله می کند، نیست؛ این سوءتفاهم یا تهمتی نارواست. بحث بر سر این نیست که چرا آقای گلستان در مورد فلان شاعر یا نویسنده مشهور می‌گوید بلد نبود، سواد نداشت، بد می‌نوشت… قطعا آقای گلستان به‌عنوان یک هنرمند و نویسنده صاحب سبک و مشهور- و حتی اگر این هم نباشد - می‌تواند در مورد هر کسی چنین نظری بدهند و کسانی که تاب چنین نظراتی را ندارند، به کیش شخصیت دچارند و مشغول بت‌سازی‌اند.
گلستان سینما را خوب می‌شناسد؛ پس اگر معتقد است فیلمی خوب یا بد است، ‌نظرش شنیدنی و قابل تأمل است (هرچند ممکن است درست نباشد). مشکل در اینها نیست؛ مشکل در آنجاست که آقای گلستان به تهمت‌زنی‌های بیجا و خارج از موضوع می‌پردازد و با توهین و تحقیرهای بی‌مورد و بعضا با دخالت در حریم خصوصی و نیمه‌خصوصی افراد، نقد اثر و مؤثر را درهم می‌آمیزد. به این نمونه‌ها که همگی از یک گفت‌وگوی ۳۳صفحه‌ای جمع‌آوری شده‌اند توجه کنید:
۱- گلستان در مورد سید حسین نصر- یکی از بزرگ‌ترین فیلسوفان معاصر و از سنت‌گرایان مشهور جهان- با طعنه می‌گوید: «این آقای نصر با تمام اطلاعاتی که دارد، این اطلاعات را به حد یک نوع چیزها یا در جهت‌های دیگر به‌کار می‌برد». (ص۴)
۲- گلستان، مهدی بازرگان را «یکی از بی‌اطلاع‌ترین آدم‌هایی که بودند» توصیف می‌کند و چند بار (ص۱۱) از لفظ «دربار» برای توصیف (یا تحقیر؟) اطرافیان بازرگان در ماجرای ملی‌شدن صنعت نفت استفاده می‌کند.
۳- گلستان در مورد شاملو- در پاسخ به سؤالی که ربطی به شاملو ندارد- ضمن اینکه او را به سوءاستفاده از دسترنج دیگران در ترجمه‌ها متهم می‌کند، می‌گوید: «آیا آن رفتاری که با طوسی حائری کرد درست بود؟ تمام سکوی پرش شاملو ترجمه‌هایی است که طوسی حائری کرده است. طوسی این کارها را برای او می‌کرد. طوسی از سال ۱۳۱۸، ۱۳۱۹ در مجله اطلاعات هفتگی، ترجمه‌های درخشان فرانسه چاپ می‌کرد. درس خوانده بود، زبان می‌دانست. بعد هم شاملو او را از خانه بیرون می‌کند». (ص۱۱)
۴- گلستان، منشی‌زاده را «آدم فاشیستی» توصیف می‌کند (در پاسخ به پرسشی که ربطی به هیچ‌کدام ندارد: «در قصه‌های شما هم چنین چیزی وجود دارد؛ اینکه کودکان در حال نگاه کردن هستند») و آن هم در جایی که بحث درباره شاملوست و گلستان در ۳-۲جمله می‌خواهد بگوید که شاملو «گیلگمش» را که دکتر منشی‌زاده خوب ترجمه کرده بود، بازنویسی کرد و به اسم خودش منتشر کرد. (ص۱۱)
۵- از نظر گلستان، یکی از کسانی که می‌توانست بفهمد و واقعا می‌فهمید، پرویز داریوش بود که البته او هم «مشغول پرت و پلا گفتن» شد. (ص ۲۰)
۶- در مورد رضا براهنی می‌گوید: «اگر براهنی به چرت و پرت‌هایی که می‌گفت اعتمادی داشت، اصلا چرا این شکلی کار می‌کرد؟ می‌خواست برود وردست سیمین بشود. مدام مجیز شوهر سیمین را می‌گفت، همیشه تملق سیمین را می‌گفت تا سیمین به عنوان وردست خودش در دانشگاه کاری برایش بکند». (ص۲۵)
۷- گلستان در پاسخ کوتاهی که به پرسشی درباره سکوت خود در سال‌های اخیر می‌دهد، دانشنامه ایرانیکا را هم بی‌نصیب نمی‌گذارد: «هنر برای ضخیم کردن مجموع هیچ تاریخ و «دانشنامه»ای اعم از «جابلقائیکا» یا «بابلسائیکا» یا «ایرانیکا» یا «تیغ زنیکا»- که این دو آخری یکی هستند- درست نخواهد شد». (ص۳۰)
اینها فقط بخشی از حملات تند آقای گلستان به دیگران است که چون مطلقا نه ربطی به آقای گلستان و نه ربطی به پرسش‌های گفتگو‌گر داشته، در اینجا آوردم‌شان والا حدیث از این مفصل‌تر است. ضمن اینکه در بازنویسی و ویرایش‌های متعددی که در طول ماه‌ها روی این گفت‌وگو انجام گرفته، به راحتی امکان حذف یا تعدیل آنها وجود داشت اما آقای گلستان این کار را نکرده و در نتیجه نه از باب حرف‌های زائدی که در یک گفت‌وگو پیش می‌آید، هستند و نه از باب تسامح گفت‌وگوگر؛ اینها نظراتی هستند که آقای گلستان روی گفتن و نوشتن آنها تعمد و ابرام داشته است.این قبیل حرف‌ها نه نقدند و نه جواب نقد؛ اتهام‌زنی و تحقیرهای بی‌موردی هستند که به صرف بزرگ و فهمیده و صریح بودن هیچ گوینده‌ای قابل توجیه نیستند؛به خصوص اگر گوینده این حرف ها همانی باشد که در مورد ادعای رابطه داشتنِ شخص دیگری با شاعره‌ای در گذشته- که هیچکدام کوچک‌ترین نسبت قانونی‌ای با گلستان نداشته- به شدت عصبانی و پرخاشگر می‌شود.(۱)
گلستان و منتقدین
از نظر ابراهیم گلستان تمام آنهایی که به کارهای او- و به‌خصوص آثار سینمایی‌اش- ایراد گرفته و می‌گیرند، مشتی آدم حقیر و زبون و ضعیف و حسود و را مانده و بی‌سوادند و دراین زمینه هیچگاه از قیود استثنا استفاده نمی کند. سر و صدا و نقد و ایراد آنها برای در حکم «عوعو کردن‌ها»یی است که برای گلستان نه مهم است و نه فرقی می‌کند. (ص۲۷)
از نظر گلستان، هیچ‌کدام از این نقدها نقد نیست و «یک شاهد و مدرک یا کلام منطقی» در آنهایی که ادعای نقد آثار وی را دارند یافت نمی‌شود بلکه اینها «ناله‌های حسرت ته‌مانده از آرزوهای وامانده‌ست». (ص۳۱)
آقای گلستان هرچند که بارها در این گفت‌وگو تاکید می‌کند قصد پاسخ‌گفتن به منتقدان و نقدهایشان را ندارد اما حجم بزرگی از همین گفت‌وگو را صرف تحقیر و توهین به آنها کرده است و حتی در انتهای گفت‌وگو، بخش بزرگی را به صورت مکتوب به این امر اختصاص داده است که به خاطر طولانی بودن، یزدانی‌خرم نشر کامل آن را به کتابی حواله کرده است.
آقای گلستان که خودش در همین گفت‌وگوها ده‌ها بار به نقد بجا و بی‌جای سایر هنرمندان و روشنفکران- عمدتا بدون «شاهد و مدرکی» که او از منتقدان‌اش طلب می‌کند- پرداخته است و حتی از تقبیح بعضی رفتارهای نیمه‌خصوصی آنها هم فروگذار نکرده است. او منتقدان خود را به سگ‌هایی تشبیه می‌کند که در سرزمینی که سنگ‌ها را بسته‌اند، رها شده‌اند و ادعا می‌کند که هرگز دندان به پای سگ نمی‌برد. (ص۳۳)
اما معلوم نیست چنین آزاده‌مردی که ادعا می‌کند اگر تیغ هم بر سرش بزنند دندان به پای سگ نمی‌برد چرا هزاران کلمه در وصف «بی‌شعوری و بی‌سوادی و شهوت خودنمایی و حقارت و عقده‌ای بودن و دلقکی و جاه‌طلب بودن و نکبت و چرت و پرت گفتن و حسادت…» منتقدان‌اش -و عموما در پاسخ به پرسش‌هایی که ربط چندانی به منتقدان ندارند- به کار می‌برد.

ادامه مطلب…


فرستاده شده در مقاله | بدون نظر

ازضاکننده نیست


علی لاریجانی گفت: «آنچه که در حال حاضر می‌بینم ارضا کننده نیست. البته در اینجا بحث فرد نیست، ولی وقتی آدم این ترکیب را می‌بیند متوجه می‌شود که برآیند آن، آن خصوصیاتی نیست که مدنظر بوده است.» (اصل خبر)
البته هر کس با چیزی ارضا می شود، ولی فاجعه اینجاست که علی لاریجانی دیگر بحثش “فرد” نیست و به “جمع” فکر می کند!


فرستاده شده در دسته‌بندی نشده | بدون نظر