درباره‌ام

قابل به عرضی نیست. محمود فرجامی هستم. متولد چهارم خردادماه ۱۳۵۶ در مشهد. کلاس دوم، سوم دبستان بودم که به کتاب‌خوانی عادت کردم. پخمه عزیز نسین اولین کتابی بود که خواندم. در دهه شصت که کودکی ما گذشت کمبود تقریبا همه‌ی امکاناتی که ممکن است بچه‌ها را به تفریحات سالم جذب کند خیلی‌ها را کتاب‌خوان کرد. البته بی‌پولی مزید بر علت شد که من به جای خواندن کتاب‌هایی که متناسب سنم باشد هر کتابی که در کتابخانه پدرم چیده شده بود را بخوانم. از قصه‌های برونو تا حسین وارث آدم و از بینوایان تا دیوان ایرج میرزا. از این آخری هنوز یک چیزهایی حفظ هستم!

از همان کودکی به هنر تئاتر علاقه‌مند شدم و از دوران راهنمایی به بعد با عضویت در گروه‌های تئاتری دانش آموزی و مطالعه‌ متفرقه درباره آن، ادامه دادم. دوست داشتم به هنرستان بروم اما با اصرار و فشار پدرم از دبیرستان و رشته ریاضی-فیزیک سردرآوردم و بعدا هم با وجود علاقه شدیدم به ادامه تحصیل در یک رشته هنری در دانشگاه، در دانشگاه آزاد مشهد مهندسی کامپیوتر (گرایش نرم‌افزار) خواندم. علاقه‌ام به این رشته آنقدر زیاد بود که سال ۱۳۷۴ به دانشگاه وارد شدم و بعد از شش سال مجاهدت شبانه‌روزی در سال ۱۳۸۰ از تحصیل فارغ شدم. مثل بیشتر هم‌نسل‌هایم اواخر نوجوانی و اوایل جوانی مذهبی بودم و مجذوب “دکتر” که طبعا منظورم دکتر علی شریعتی است و نه خانم دکتری زیبارو. فقر امکانات چه بلاهایی که سر آدم نمی‌آورد!

بلافاصله بعد از فارغ التحصیلی در کنکور ورودی رشته فلسفه و حکمت اسلامی مقطع فوق لیسانس دانشگاه آزاد تهران قبول شدم. از مهرماه سال ۸۰ به تهران آمدم و اندکی بعد جذب کار روزنامه‌نگاری که یکی از کارهای مورد علاقه‌ام بود شدم. نشریاتی همچون آینده‌سازان، آذر و همشهری (ضمائم تهران و جهان) از جمله رسانه‌هایی بودند که طی یک سال اول اقامتم در تهران با آنها همکاری می‌کردم و حق التحریرهای صنا سه شاهی می‌گرفتم (عادتی هیچوقت ترک نشد، البته از سوی مدیران نشریات).

در سال ۱۳۸۲ در رشته فلسفه اسلامی و با پایان‌نامه‌ای درباره مکتب تفکیک فارغ‌التحصیل شدم و همزمان چند ماهی دبیر یکی از سرویس‌های خبرگزاری تازه تاسیس ایلنا بودم. سپس با انتشار روزنامه شرق به صورت سراسری (به سردبیری محمدقوچانی) از نخستین شماره تا سال ۱۳۸۴ با آن همکاری مستمر به صورت حق‌التحریری در بخش‌های جامعه، علم و اندیشه داشتم. یک سال هم سردبیر نشریه داخلی پیک برق تهران در شرکت برق منطقه‌ای تهران بودم. حاصل این دوران درخشان تبدیل شدن از آدمی عصبی به شخصی خطرناک بود. البته خوشبختانه گار نمی‌گرفتم.

به موازات این فعالیت‌ها برخی کارهای پروژه‌ای مرتبط با رسانه‌ها را نیز انجام می‌دادم. مثلا یک ویژه‌نامه در مورد فضای سایبر برای ضمیمه خردنامه همشهری درآوردم یا برای طراحی بعضی از سایت‌های خبری مشاوره می‌دادم.

در سایه تجربه‌ی این سالها به روال ثابت و منظمی در روزنامه‌نگاری رسیدم که بعدها هم ادامه داشت: هیچوقت حق‌الزحمه‌ام به طور کامل پرداخت نشد.

از سال ۸۱ وبلاگ‌نویسی را شروع کردم. ابتدا با نام مستعار می‌نوشتم و سپس –در سال ۸۳- سایت دبش را به عنوان یک سایت گروهی متشکل از وبلاگهای جمعی از روزنامه‌نگاران و نویسندگان راه انداختم که خودم هم در آن وبلاگ مستقلی داشتم. در همین ایام مدتی نیز یک ستون طنز در سایت گویانیوز داشتم به نام اتفاقات وقوعیه. در سال ۸۲ به عضویت انجمن روزنامه‌نگاران ایران و از سال ۸۳ به عضویت انجمن جهانی روزنامه‌نگاران (IFJ) درآمدم. خوشبختانه از حق عضویتی که به این انجمن‌ها پرداخت می‌کردم دیگران به بهترین نحو استفاده می‌کردند.

از اواخر این سال طنزهایی برای سایت بازتاب می‌نوشتم که اندک اندک روال انتشار آنها منظم‌تر شد و به شکل یک ستون ثابت درآمد. نام این ستون دوربرگردان بود و در آن‌جا از نام مستعار (یا مخفف) “م.ف.” استفاده می‌کردم. این ستون تا آخرین روز فعالیت این سایت (که با شکایت دولت احمدی‌نژاد در سال ۱۳۸۶ توقیف و تعطیل شد) ادامه یافت.

از آنجایی که مطمئن بودم اگر ۵۰ سال هم سربازی نروم هیچ قانونی که شامل معافیت من بشود تصویب نخواهد شد، فداکاری کرده و سال ۱۳۸۴ به خدمت سربازی رفتم. خوشبختانه پس از ۲۰ ماه خدمت در یک بیمارستان روانی که نامش پادگان سپاه بود کارت معافیت گرفتم و بلافاصله بعد از ان قاونی به تصویب رسید که مطابق آن من مشمول معافیت دائم می‌شدم. در این دوران همچنان فعالیت‌های رسانه‌ای خودم را ادامه دادم چون کار دیگری بلد نبودم. در سال ۱۳۸۵ سایت آی‌طنز را راه‌اندازی کردم که در ابتدا به صورت یک لینک‌دونی گروهی در زمینه طنز بود و بعدا فعالیت‌های آن گسترش یافت. از مهر ماه همین سال شروع به برنامه‌سازی برای رادیو زمانه کردم. نام این برنامه‌ طنزآمیز وقایع وبلاگیه بود که در هفته دوبار پخش می‌شد (در کنار چهار برنامه هفتگی از نیک‌آهنگ کوثر) و تمام کارهای آن از نوشتن گرفته تا اجرا و میکس در منزل و توسط خودم انجام می‌شد و تا ۷۳ برنامه ادامه یافت.

در سال ۸۶ به سفارش یک گروه، سایت خبری فرارو را طراحی و راه‌اندازی کردم و تا دو سال بعد به عنوان طنزنویس با آن –بجز وقفه‌ای چند ماهه- همکاری مستمر داشتم. در این مدت همچنان در زمینه مشاوره برای طراحی سایت‌های خبری گوناگون و همچنین انجام برخی پروژه‌های رسانه‌ای فعالیت می‌کردم. چند ماهی هم برای رادیو جوان چند برنامه طنزآمیز را نویسندگی و اجرا می‌کردم. رادیو جوان بعدا برای نزدیک به بیست آی‌تم ۴۰ هزارتومان حق الزحمه پرداخت کرد.

در همین سال یک مجموعه نمایشنامه کوتاه رادیویی برای رادیو زمانه می‌نوشتم که به درخواست خودم بدون ذکر نام من و با اجرای ابراهیم نبوی تحت عنوان رادیو تاکسی پخش می‌شدند. همین مجموعه بعدا به صورت داستان‌های کوتاه طنزآمیزی در قالب یک کتاب به نام “راننده تاکسی” درآمد که در سال ۱۳۸۸ توسط نشر نی منتشر شد.

مدتی هم با نام مستعار فارو و در قالب “نامه‌های سرگردان” ستون طنزی در سایت عصرایران داشتم که پس از چند ماه بر اثر فشارهای گوناگون از سایت حذف شد. در پایان سال ۸۶ دبیر تحریریه میهمان برای انتشار ویژه‌نامه مفصلی درباره‌ی طنز برای ماهنامه خردنامه (در حوزه‌اندیشه) بودم که اسفندماه منتشر شد.

از اوایل سال ۸۷ سردبیری و اجرای برنامه‌ای تحقیقی درباره طنز را برای رادیو گفتگو آغاز کردم که “طنزگفتار” نام گرفت. همزمان ترجمه کتاب طنزآمیز Asshole no more از انگلیسی به فارسی را به پایان بردم که تا لحظه نگارش این متن از وزارت ارشاد مجوز چاپ برای انتشار نگرفته است. رئیس اداره کتاب ناشر را به خاطر اقدام برای انتشار کتابی در زمینه همجنس‌بازی توبیخ کرده است. Asshole!

از سال ۸۷ با راه اندازی سایت آینده توسط دستندرکاران اصلی سایت بازتاب، به عنوان طنزنویس به این سایت پیوستم و اخبار طنزآمیزی را در قالب گافنیوز را در آنجا منتشر می‌کردم. پیش از آن در سایت آی‌طنز که با ایجاد بخش‌های گوناگون گسترش یافته بود، چنین خبرهایی را منتشر می‌کردیم که بسیاری از آنها مثل ایرانی بودن اوباما یا آتش زدن منزل موسوی توسط ابطحی، از سایت‌های خبری سیاسی و روزنامه‌هایی کیهان سردرمی‌آوردند!

چهارم خرداد سال ۸۸ و با دعوت از جمعی از طنزپردازان، سایت آی‌طنز پس از سه سال فعالیت، با شکل و شمایل و طراحی متفاوت به عنوان یک سایت تخصصی و حرفه‌ای در زمینه طنز وارد فعالیت حرفه‌ای خود شد و هجده روز بعد همزمان با برگزاری انتخابات تاریخی ۲۲ خرداد فیلتر شد! این سایت پس از چند بار رفع فیلتر و فیلتر همچنان بر روی وب فعال است و لِک‌ولِکی می‌کند.

از مرداد ماه همین سال در ستون طنز روزانه‌ای با عنوان منوریل در روزنامه تهران امروز طنز سیاسی و اجتماعی می‌نوشتم که تا فروردین ماه سال بعد ادامه یافت.

نگارش یک فیلمنامه کمدی با نام “پیچ” و اجرای چند استندآپ کمدی در فرهنگسرای رسانه تهران از سایر فعالیت‌هایم در سال ۸۸ بود.

سرانجام یک روز چشم باز کردم و دیدم در جای سرسبزی هستم با مردمانی غریبه. اول گمان کردم در یکی از جاده‌های کشور یا در جریان یکی از راهپیمایی‌های مسالمت‌آمیز یا روی باند فرودگاه یا به یکی از هزاران دلیل دیگری که برای ما ایرانی‌ها طبیعی است نفله شده و به ملکوت سفلی شتافته‌ام اما بعدا با تحقیقات همه‌جانبه متوجه شدم در جزیره‌ای در جنوب شرقی آسیا هستم و مشغول به تحصیل در رشته ارتباطات.