January 12, 2005 | چهارشنبه، 23 دیماه 1383
از طرف چه كسي سخن ميگويم؟
بدي نوشتن و خواندن وبلاگ اين است كه آدم خيلي تكليفش را نميداند. وقتي در روزنامه مينويسي ميداني كه به نوعي از زبان مردم يا براي مردم سخن ميگويي. ولي در وبلاگ چطور؟ آيا من دارم به عنوان يك فرد خواستههاي دلخواه خودم را ميگويم يا دارم ايدههايم را براي ساختن جامعهاي بهتر عرضه ميكنم و يا حتي دارم افكار عمومي را نمايندگي ميكنم؟ هر سه ممكن است. نه؟ امكان اين چندگانگي كه گاهي اجازه فرار از گفتگوي روشن را هم فراهم ميكند براي من كمي آزاردهنده است.
اگر از زبان خودمان سخن بگوييم آنگاه، آنچيزي كه در وبلاگستان ميگذرد عموما خواستههاي ما جواناني است كه به طبقه متوسط يا كمي بالاتر شهرهاي بزرگ تعلق داريم، دلمان آزادي فرهنگي و رفتار مدني و مشاركت در نظام سياسي يا اجتماعي ميخواهد. ميخواهيم به آرمانهايمان جامه عمل بپوشانيم. دلمان ميخواهد فردا به خاطر حرفمايمان به زندان نرويم. در خيابان به خاطر همراهي با دوستمان بازخواست نشويم. مجله مورد علاقهمان توقيف نشود. پاتوقهايمان را نبندند. كتابها را سانسور نكنند. كاري نكنند كه وقتي ميرويم خارج شرمنده باشيم و از همه مهمتر دلمان ميخواهد از تريبون حكومتي حرفهاي كليشهاي نشنويم و با سياستهاي عجيب و غريب مواجه نشويم.
و اما مردماني هم در اين كشور زندگي ميكنند. كه يكيشان كارمند حسابداري است در تهران يا برنج فروشي است در شمال يا راننده تاكسي است در اصفهان يا كشاورزي است در آذربايجان و يا كارگر شركت نفت است در جنوب. و اين آدمها روزنامه نميخوانند مگر جامجم يا ورزشي يا حوادث و هرگز پاي اينترنت نميروند و اسم سروش را با مجله سروش اشتباه ميگيرند و اصلا دوست اون مدلي ندارند و حتي دوستهم ندارند كه داشته باشند. و اين آدمها ميخواهند كسي سركار باشد كه حقوقشان را زياد كند و قيمت مسكن را كنترل كند و ماهوارهشان را جمع نكند و زورگيرها را جمع كند و مشكل آب را حل كند و جلوي بيناموسيها را بگيرد و نگذارد دوباره جنگ شود و براي جوانها كار درست كند و در مورد قاچاق خيلي سختگير نباشد تا اوضاع زندگي بگذرد.
و ما هر دو گروه البته چون آدم هستيم حرفها و رفتارهاي متناقض (حداقل متناقض در كوتاهمدت) هم داريم. مثلا ما جوانها هم ميخواهيم از فردا روزنامههايمان مثل اروپا آزاد باشد تا هرچه دلمان خواست بگوييم و هم انتظار داريم طرف مقابل از جايش جم نخورد. هم تحمل كمي سختي را نداريم و انتظار دستاوردهاي كوتاهمدت از رييسجمهور داريم و هم ميخواهيم نظامي ريشهدار تغييرات اساسي در رفتار خود بدهد. هم رييس جهمور روشنفكر و طرفدار آزادي بيان ميخواهيم و هم فرصتهاي شغلي خوب. خلاصه هم آزادي مصدقي دوست داريم و هم امنيت عمومي رضاشاهي. هم بهار پراگ را ميخواهيم و هم سالهاي طلايي شانگهاي را.
مردم هم كم متناقض حرف نميزنند. هم ميخواهند حقوق خودشان زياد شود و هم قيمت همه اجناس پايين بيايد. هم دلار ارزان باشد و هم صادرات پررونق. هم بنزين ارزان باشد و هم درمان رايگان. هم خودشان سركار باشند و هم بچههاي جوانشان. ميخواهند در ادارات رشوه نگيرد و البته خودشان هم ماليات زياد ندهند. ميخواهند پليس وقتي با خودشان مواجه شد مثل دنياي متمدن اول حقوقشان را متذكر شود و البته كرور كرور شرور و دزد و زورگير را هم مثل آبخوردن جمع كرده يا حداقل ادب كند. ميخواهند كميته شب عروسي خودشان نريزد توي مجلسشان كه صدايش تا هفت كوچه آنطرفتر ميرود و البته همين كميته دخترهاي بيحياي توي كوچه و خيابان را هم جمع كند.
روشنفكر خارجي اين تناقضها را در انتخابات كمتر دارد. دلش خوش است كه از كري يا از سوسيال دموكراتها يا از سبزها يا از ليبرالها حمايت ميكند تا حقوق بشر را و محيطزيست را و حقوق پناهندگان را و برنامههاي تامين اجتماعي را گسترش دهد. مردم عاديهم از بوش يا از دموكرات مسيحيها يا دستراستيها يا كمونيستهاي سابق حمايت ميكنند تا جلوي سقط جنين را بگيرند و تورم را كنترل كنند و خارجيها را بيرون كنند و شغل درست كنند و ارزشهاي فرهنگي ملي را حمايت كنند. و هر دو گروه نه انتظار بيرون بردن كشوري از يك وضعيت عجيب و سردرگم را دارند و نه اين نگراني را كه عقلانيت اداره كشور از حد معيني افول ميكند.
خلاصه كنم كه طولاني شد. بباييد قبل از هر چيز در وبلاگستان روي مساله متمركز شويم و دربارهاش حرف بزنيم كه واقعا ما از رييس جمهور آينده چه ميخواهيم؟ فراموش نكنيم كه اين رييس جمهور قرار است خواستههاي كوتاهمدت و منافع بلند مدت هر دو گروه را تامين كند.
حامد قدوسي