April 29, 2006

کودکانه یا فانتزی خشن!

CABAPOLD.jpg
پیرمرد : این یک عروسک چوبی است .
عروسک چوبی : نه من یک پسر واقعیم. ( دماغ عروسک دراز میشود)
مامور حاکم:به خاطر این عروسک مسخره 3 شیلینگ میدهم.
پیرمرد با یک لبخند موذیانه پول رو میگیره و عروسک تحویل ماموران حاکم میشه .
اولین شوک به من وارد شد کارتن shrek که اینقدر تعریفش رو شنیدم با صحنه های تکان دهنده ای از این قبیل پر شده است. پدر ژپتو دوست داشتنی پینوکیو رو به بهای اندکی میفروشد.
در صحنه دیگری پرنسس فیونا در حال خواندن با پرنده ای زیبا آنچنان هیجان زده میشوند که پرنده میترکد و سه تخم پرنده نیمرویی برای غول دوست داشتنی داستان میشود. صحنه ای که همیشه در داستانهایی مثل سفید برفی ، سیندرلا و ... جزء لطیفترین قسمتهاست آواز خواندن شخصیت دختر فیلم با پرنده ها و حیوانات جنگل !
در صحنه ای دیگر غول سبز قورباغه ای رو باد میکنه و پرنسس فیونا ماری رو از دهان به شکل بادکنکی فانتزی در میاره و به هم تقدیم میکنند .
از همه مهمترلرد فارکواد (عاشق دروغی پرنسس) که با قامتی کوتاه ، چهره مسخره ای دارد که بر خلاف همیشه که شخصیت منفی داستان چهره زشت و غیر معروفی دارد که در میان آدمهای معمولی به چشم نمیخورد ، چهره منفی داستان shrek یک انسان معمولی با قامتی کوتاه است که دقیقا با این صفات آدمها و بچه ها ی زیادی رو دیده ایم و ...
تمامی این صحنه ها و موضوعات کافیست که بگوییم shrek لطیف و کودکانه نیست و برعکس خشن و فانتزی است.
خیلی از کارتنها و فیلمهای معروف کودکان مبتلا به همین خصوصیات شده اند، بگذریم از کارتنهای ژاپنی و ... که بدترین صدمه رو به دنیای کارتن زده است با اون نماهای مسخره کامپیوتری و ... با خودم فکر میکردم ما که با پینوکیو ، سپید برفی ، سیندرلا ، پلنگ صورتی و ... بزرگ شدیم چقدر لطیف و خوب شدیم ! که بچه های ما با این خشونتها که با رنگهای فانتزی و ضد کودکانه ، سعی داریم کودکانه جلوه دهیم ...

Posted by Mothersea at 11:07 AM | Comments (3)

April 26, 2006

پنجره

Red_Window.JPGاین روزها بعضی وقتها فقط به عشق خوردن یک فنجون نسکافه سر میکنم . آخه از دم دست ترین دلخوشیامه!
"دنيا زندون شده: نه عشق، نه اميد، نه شور،
برهوتي شده دنيا که تا چِش کار مي‌کنه مُرده‌س و گور.

نه اميدي ــ چه اميدي؟ به‌خدا حيف ِ اميد!
نه چراغي ــ چه چراغي؟ چيز ِ خوبي مي‌شه ديد؟
نه سلامي ــ چه سلامي؟ همه خون‌تشنه‌ي ِ هم!
نه نشاطي ــ چه نشاطي؟ مگه راه‌اِش مي‌ده غم؟"
مدتیست که دنبال جایی هستم بدون نام و نشان فقط ساده حرف بزنم دنبال یک پنجره
" یک پنجره برای دیدن
یک پنجره برای شنیدن
یک پنجره که مثل حلقه ی چاهی
در انتهای خود به قلب زمین میرسد
و باز می شود بسوی و سعت این مهربانی مکرر آبی رنگ
یک پنجره که دستهای کوچک تنهایی را
از بخشش شبانه ی عطر ستاره ها
سرشار می کند .
و می شود از آنجا
خورشید را به غربت گل های شمعدانی مهمان کرد
یک پنجره برای من کافیست."
اگه آقای " آخ اگه بارون بزنه " همونطور که این پنجره متروک شده رو به من داد، این براده ها رو هم برای این دختر ننه دریا این پایین تو این دریای نمور راه بندازه ، دیگه چی میشه ! آخه من میگم پنجره فقط با گلدون شمعدونی صفا داره مگه نه؟
"حرفی به من بزن
من در پناه پنجره ام
با آفتاب رابطه دارم"
----------------------------------------------------------------------
شعرها از احمد شاملو و فروغ فرخزاد

Posted by Mothersea at 02:32 PM | Comments (2) | TrackBack