جمعه، 4 فروردینماه 1385

می خواهیم فرقمان را در چشمتان فرو کنیم، با اجازه!

برای اینکه حال و روز من را خوب درک کنید؛ فرض کنید که شدیدا گرسنه هستید، اما غذای هیچ رستورانی باب طبعتان نیست. فقط یک رستوران است که دقیقا همان غذایی که شما دوست دارید را با قیمتی نسبتا مناسب و به مقدار زیاد سرو می کند. همه چیز در حد عالی است، حتی دکوراسیون و موسیقی در حال پخش. اما درست در همان لحظه ای که غذا آورده می شود و شما آماده حمله(!) هستید، متوجه می شوید جناب آشپزباشی یک نوع ادویه را به غذا زده است که شما شدیدا از آن متنفر هستید و به خاطر آن اصلا نمی توانید لب به غذای به آن خوبی بزنید. نزدیک است که گریه تان بگیرد. به سمت آشپزخانه می روید تا از سرآشپز بپرسید چه لزومی داشته که این ادویه را به غذا زده؛ ولی در آنجا با صفی از مشتریان روبرو می شوید که همه –ظرف به دست- می خواهند همین کار را بکنند... !
دفعه بعد که به رستوران می روید دوباره با همان وضعیت رویرو می شوید. غذا و همه لوازم جنبی در حد عالی اما ماجرای ادویه هم همانست که بود. و این بار تمام مشتری ها، چه آنها که غذا را می خورند وچه آنها که عطای طعم لذیذ غذا را به لقای طعم مزخرف ادویه بخشیده اند؛ همه معتقدند که اگر از آن ادویه استفاده نشود بهتر است.
دفعه سوم... باز همان داستان، باز هم با ادویه بیشتر!

من، چه آن زمان که با روزنامه شرق همکاری می کرد، و چه حالا که صرفا آن را میخوانم؛ همیشه معتقد بودم (و هستم) که شرق حرفه ای ترین روزنامه ایران است (دست کم تا آنجا که من بعد از انقلاب را به خاطر دارم) و ویژه نامه های شرق هم همیشه خوب و خواندنی اند. ولی متاسفانه به دلیل یک لجبازی معنادار، من و خیلی های دیگر –اعم از عینکی و غیره!- باید این روزنامه را با مشقت و اشکریزان – وبا یادکردی از آبا و اجداد آقایان عطریانفر و قوچانی!- بخوانیم. دلیلش را هم که لابد می دانید: شرق اصرار دارد که با فونت ریز منتشر شود و این ریز بودن تقریبا چشم همه خواننده ها را اذیت می کند. هر کسی هم از بچه های شرق در ایام جشن مطبوعات در غرفه شرق ایستاده باشد می داند که بیشترین اعتراض مردم نسبت به روزنامه، به خاطر همین فونت ریز است. این مساله بی شک ده ها و صدها بار به گوش مسوولان روزنامه هم رسیده است.

نمی توان گمان کرد که "مساله فونت" برای سردبیر و بروبچه های صفحه بندی شرق، که سر کوچکترین المانها و رنگ های صفحات اینهمه دقت می کنند، مساله بی اهمیتی باشد.
همینطور نمی شود توجیه همیشگی مسوولان شرق مبنی بر اینکه "حجم مطالب بالا و صفحات محدود است" را پذیرفت چرا که اولا وحی منزل نیست که مثلا در هر صفحه شرق 4500 کلمه باشد و می توان اندکی از حجم مطالب هر شماره روزنامه کاست تا فونت ها بزرگتر شوند و ثانیا اگر این توجیه در مورد روزنامه (که تعداد صفحاتش ثابت است) قابل قبول باشد، در مورد سالنامه که هیچ محدودیتی برای تعداد صفحات آن نیست، توجیه قابل قبولی نیست.

به نظر من این اصرار و لجبازی در مورد فونت ریز، ریشه در لایه عمیقتری دارد و آن هم این است که "شرق" می خواهد تمایزِ مثبت خود با همنوعانش در حوزه های گرایش روشنفکری، خاص بودن و نخبه گرا بودن را (که هست) به زور در چشم ما فرو کند! و این نه فقط در فونت که در جاهای دیگر هم نمود دارد. مثلا مصاحبه آدونیس (شاعر عرب) با شرق که در صفحه اول و تیتر یک شرق قرار گرفت و این در حالی بود که نه آن کار حرفه ای بود و نه لزومی داشت. حتی به نظر من، قضیه به پز دادن به اینکه "ببینید، ماایم که آدونیس را می آوریم شرق و باهاش مصاحبه می کنیم" هم بر نمی گشت. مصاحبه هم که یک چیز جنجالی و خبرساز نبود، چهره هم که برای ایرانی ها آشنا نبود... ماجرا فقط این بود که شرق به خواننده ها اعلام کند:
مهم نیست که شما آدونیس را نمی شناسید، خودمان هم بهتر از شما می دانیم که صفحه اول یک روزنامه جای خبرها و گزارش های مهم و جنجالی است و... ولی هرچیز بهایی دارد و این است بهای روشنفکری، بهای خاص بودن، "بهای خواننده شرق بودن"!

حالا از این حرفها بگذریم الان نوروز است و منم و چهارپنج تا ویژه نامه ریز و درشت روی میزم. به نظر شما من با این چشمهای آستیگماتیک چکار کنم؟ آن ویژه نامه هایی که چشمم می تواند بخواند را مغزم نمی پسندد و آنهایی که مغزم می پسندد را چشمم عاجز است از خواندنشان. حالا نمی شود این "بهای خواننده روزنامه روشنفکری" را خشکه حساب کرد؟! به خدا تازه عینک عوض کرده ام!

 
 
 
 

آگهی

 
 

تشکر


Syndicate this site
طراحی توسط: ايرانيانت
Movable Type 3.16