![]() |
|||||||
|
|
|
|
|
|
|||
خیلی وقت بود که دلم می خواست یه جای مجزا برای دل خودم و احتمالا چند تا دوست و رفیق داشته باشم . اما چون دبش رو طوری طراحی کرده بودیم که به طور خودکار، آخرین یادداشت هر وبلاگ روی صفحه اصلی قرار می گرفت و خوشبختانه یا متاسفانه، بقیه بر و بچه های دبش خودمونی نمی نوشتند؛ من هم خجالت می کشیدم وسط اون همه نوشته فلسفی و فرهنگی و ادبیِ مهرگان و فرهادپور و رهبر و که و که... برای دل خودم بنویسم. این بود که از آرمان انزانپور خواهش کردم براده ها رو راه بندازه برای یادداشتهای کوچیکتر و پراکنده تر و البته خودمونی تر. تا چه شود...