سه شنبه، 13 دیماه 1384

چنين بلاگند بزرگان!

رعايت رسم ادب در هنگام حرف زدن با كسي، فقط اين نيست كه كلمات مودبانه بكار بگيري يا جملات خارج از نزاكت را به زبان نياوري. رعايت احترام و ادب شايد بسيار بيشتر از اين چيزها (اجزاي خود مكالمه) در اين باشد كه تركيب و فرم صحبت رعايت شود. مثلا من مي‌توانم براي يك نفر در مورد موضوعات مختلف صحبت كنم. حتي شايد براي دوستي، جُك‌هايي پر از كلمات بي‌ادبانه هم تعريف كنم بدون اينكه ذره‌اي به شان انساني او بي حرمتي كرده‌‌باشم ولي اگر در حين صحبت (حالا در هر موضوعي، فرقي ندارد) ناگهان و بدون هيچ توضيحي حرفم را قطع كنم، يا پا شوم بروم و دو ساعت بعد برگردم، يا يك‌دفعه بگويم "خب ببخشيد من مي‌روم و ديگه برنمي‌گردم" و كارهايي از اين دست؛ مخاطبم حق دارد كه فكر كند به او بي احترامي كرده‌ام.

من فكر مي‌كنم از اين جهت وبلاگ‌نويسي مثل حرف زدن باشد. درست است كه ما آزاديم در مورد هرچيزي كه دوست داريم، هر وقت و هرطور دلمان خواست بنويسيم، ولي بايد در نظر داشته‌باشيم كه طوري از اين آزادي استفاده نكنيم كه به شان و شعور ديگران بي‌احترامي شود. اصلا مگر در برخوردهاي اجتماعي روزمره كسي مجبور به رعايت نزاكت است؟ پس چرا ما وقتي مثلا در مسير كوتاهي در تاكسي با كسي همكلام مي‌شويم، اصول ابتدايي نزاكت و ادب را رعايت مي‌كنيم اما در وبلاگمان و براي دوستاني كه نه از سر اتفاق يا تعارف، بلكه به خاطر اهميت عقايد ما، مخاطبمان شده‌اند؛ حرمت مخاطب و نزاكت را رعايت نمي كنيم.

بگذاريد راه دوري نرويم. همين دبش مثال خوبي‌ست. تقريبا هيچكدام از ما، يعني نويسندگان سابق و حالِ حلقه وبلاگي دبش، احترام چنداني براي مخاطبانمان قايل نيستيم. كساني مثل همتي، ايلانلو و گنجي‌پور كه جز چند يادداشت اوليه چيزي ننوشتند. محمد رهبر گاهي چيزكي مي‌نويسد اما به راحتي ممكن است چند ماه به دلايل پيش پاافتاده‌اي مثل گم كردن پس‌وردش يا از ياد بردن آدرس ورود (كه مايه‌اش يك تلفن 10ثانيه‌اي به من است) چيزي ننويسد.علي معظمي كه بهترين نويسنده دبش بود و ده‌ها لينك معتبر به وبلاگش داده شده، در اوج پركاري ناگهان متوجه مي‌شود كه " ديگر در اين نوشتن‌ها فايده مورد نظرش را نمي‌يابد " و خداحافظ! مهرگان هم كه –اخيرا- اگر خدا قسمت كند و قرار باشد جفتكي بيندازد سري به وبلاگش مي‌زند و الا هيچ. ياسر ميردامادي يكدفعه مي‌اندازد برود زن بگيرد و بعدِ يكي دو ماه برمي‌گردد، بي هيچ توضيحي. (اين يكي خيلي جالب است: همچين راحت دوباره رفته سر موضوع دلخواهش كه انگار نه انگار اينهمه غيبت داشته؛ نه توضيحي، نه عذرخواهي‌اي و بعد هم كه يك نفر در بخش كامنت به او از اين‌ بابت تذكر داده، ياسر تعجب كرده و پرسيده بابت چي؟!)

تازه اينهايي كه گفتم سواي كساني مثل ابك و كوثري و اشون و انزان‌پور و ديداري و... (باز هم بگم؟) هستند كه هر كدام چند صباحي آمدند و رفتند و انگار نه انگار كه آمدن هركدام چقدر زحمت و خرج روي دست آدمي مثل من گذاشت (البته بجز انزان‌پور كه الحق خيلي زحمت كشيد)
همه اين آدم‌ها به درخواست و گاهي اصرارخودشان آمدند. تازه كساني مثل معظمي و ايلانلو و همتي و رهبر و گنجي‌پور كه حق عضويت هم دادند. پس چرا اين‌طور مي‌كنند؟
اصلا آدم هرچقدر هم كه بي‌تعارف و بي‌حوصله باشد، آيا حق دارد چند نفر را دور خودش جمع كند تا برايشان حرف بزند و بعد يا حرفش را نيمه كاره رها كند و بي هيچ توضيحي ول كند به امان خدا، يا گاهي حرف بزند و گاهي چرت بزند، يا -در بهترين حالت- وقتي صحبت گل انداخته و مخاطبش مجذوب شده، متكلم كشف كند كه منظورش تامين نمي‌شود و خداحافظ؟

اينهايي كه گفتم بر كل فضاي شلخته وبلاگستان فارسي صدق مي‌كند. بر خودم هم همينطور. و همه مايي كه نزاكت وبلاگ‌نويسي را رعايت نمي كنيم بايد پاسخگو باشيم. در مقابل شعور مخاطبانمان. چيزي كه خيلي مهمتر از قانون و قاعده و اين جور چيزهاست.


 
 

ارسال نظر

کد امنيتی:

یادآوری:
 
نظر:

لطفا فقط نظرات مربوط به مطالب را بنویسید.

 
 

نظرات قبلی

#1 مردی ...

آقای فرجامی عزیز اگه قرار باشه وبلاگ هم که از اساس یک تریبون کاملا شخصیه برای آدم تعهدآور بشه و باری به دوشش باشه که دیگه ناجوره. انصافا کم تو زندگی تعهد هست که شما هم با تکنولوژی جدیدش را میسازی؟ من شخصا مخاطب ثابت بعضی از همین خداحافظی کرده ها بوده ام، الان هم خيلی متاسفم که دیگه اینجا نمینویسند اما انصافا هرگز احساس نکردم ازشون طلبی دارم و اونها باید حتما بنویسند.
اگه شخصی بودن وبلاگ را بپذیریم بايد قبول کنیم آدم تو یک مقطعی نیاز داره خودش را در وبلاگش خالی کنه (مثلا کاری که این روزها نیک آهنگ میکنه) و زمانی هم نیاز داره که سر در پیله خودش فرو ببره.

January 4, 2006 12:25 AM
Web

#2 شاعرمسلک

صرفا محض اصلاع و کسب اجازه: من وبلاگ شما را لینک کرده ام. اگر ناراضی هستید، لطفا بگویید تا اسم وبلاگ شما را از لیستم حذف کنم.

January 4, 2006 9:37 AM
Web

#3 علي معظمي

محمود بابا بي‌خيال!

January 4, 2006 12:44 PM
Web

#4 یاسر

بزرگوار! من پر مطلب نویس ترین و ضمنا دراز مطلب نویس ترین عضو این سایت بودم ( برای صدق ادعایم آرشیو مرا با تمام اعضای دیگر مقایسه کنید) حالا دو ماهی ننوشتیم آن هم فقط به خاطر این نبود که در این میانه مرتکب ازدواج ( ضمنا محمود خان بابا جار نزن که ما زن گرفتیم شاید من نخواهم کسی بداند که مرتکب چنین ذنب لایغفری شدا ام) شدم بلکه یک مشکل فنی احمقانه و دامنه دار هم پیش آمده بود که وقتی محبت کردی و زنگ زدی گفتم. باور کن این سایت و اعضای بی معرفتش را که به کامنت آدم هم جواب نمی دهند دوست دارم حتا خود تو را هم با آن اخلاق عجیب غریب ات، که اصلا از آن خوشم نمی آید یک طورایی دوست دارم. حالا ببین که باز هم من از همه بیشتر و پیشتر می نویسم. در میان همه یی که دیگر نمی نویسند علی معظمی از همه بیشتر حیف شد حقیقتا در این مدت برای خود مکانتی در سایبر یافته بود. هر چند هیچ گاه به کامنت های من که ذیل مطالب اش می گذاشتم جواب نمی داد و یادم نمی آید که برای مطلبی از مطالبم کامنت گذاشته باشد.

January 5, 2006 2:01 AM
Web

#5 یاسر

از این ها که بگذریم حقا به تو حق می دهم که ناراحت باشی چرا که دبش داشت برای خود جایی پیدا می کرد اما الان به قبرستانی ماننده شده است. بسیاری از دوستان من که پیشتر به دبش سر می زدند دیگر به آن سر نم زدند. شاید بتوان دوباره آن را احیاء کرد.

January 5, 2006 2:03 AM
Web

#6 nader

محمودجان به اعتقاد من شرايطي كه در دبش تشريح كردي تنها مختص به آن نيست و اين بحران كل وبلاگستان رو تحت پوشش قرار داده. نوعي حالت بي تفاوتي و بي انگيزگي در وبلاگشهر حاكم شده البته در ايجاد چنين وضعيتي همه ما مقصريم. اتفاقا همين چند روز پيش من هم مطلبي در اين مورد نوشته بودم تحت عنوان مرثيه اي براي وبلاگستان. برخلاف خيليها معتقدم گرچه وبلاگ محيطي شخصيه اما وقتي مخاطب پيدا كردي تعهدي هم ايجاد مي شه و به خاطر اون تعهد بايد موند و نوشت. اميدوارم حلقه دبش مثل چند وقت پيش دوباره رونق بگيره و تو هم دلسرد نشي

January 5, 2006 3:43 AM
Web

#7 مهم نيستم

محض تست

January 6, 2006 3:17 PM
Web
 
 
 
 

آگهی